به گزارش مجله خبری نگار/ایران: درگاههای سیاستگذاری و آیندهنگرانه معاندین در اغتشاشات و آشوبهای اخیر از مدتها قبل از رویداد فوت خانم امینی برای شورشهای متوالی در کشور برنامهریزی کرده بودند. طبق سخنانی که تحلیلگران و صاحبان نظریه مطرح کردهاند آنچه تحت عنوان جنبش یا خیزش اجتماعی زنان در ایران نامبردار شده، در واقع روبنای یک نقشه راه چند ساله است که البته با فرصتچینی عناصر مخالف طرحریزی شد. در واقع زیربنا و پشت صحنه یک کار آیندهنگرانه است که از جانب عناصر خارجی پشتیبان شورشها به صورت سریالی چینش شد. به صورتی که تمامی گزینههای مطرحی که میتوانست مخل امنیت و عامل تحریک مردم به حساب آید را در چیدمانی آیندهنگرانه با در نظر گرفتن بازه زمانی کوتاهمدت عیان کردند؛ گزینههایی که هر کدام البته به مقصود نرسید، اما نشان از تمرکز بلندمدت میدهد.
یکی از این راهکارها، استفاده حداکثری از پارادایم غالب فرهنگی است که با استفاده از الگوی نظری جهانی تلاش در جهت منفور نشان دادن نظام سیاسی بهعنوان عامل تضییع حقوق عامه و زنان داشتند. مخالفین با استناد به اینکه الگوی غالب نظری جهانی فرهنگی است، ادبیات آشوبسازی ساختند و سعی داشتند این مطلب را القا کنند که ایران همگام با رویکردهای جهانی در جهت حفظ حقوق زنان پیشگام نیست؛ تلاش کشورهای مداخلهگر برای لغوعضویت ایران از کمیسیون مقام زن سازمان ملل نیز در قالب این راهبرد قابل بررسی و تحلیل است. ضمن اینکه پروندهسازی و تولید محتوای دروغین از جمله روندهایی است که سالها است عناصر اپوزیسیون و معاند سعی در پیش بردن آن دارند. به علاوه رویکردهای پیشین در قالب تشویق زنان به بیحجابی، عریانگرایی، تشویق به سوزاندن روسری و... در راستای همین پروندهسازیها، همه روندهایی بودند که هماکنون نیز در پیش گرفته شده و میشوند.
راهکار دیگر شخصیتسازی و نخبهسازی است؛ مطرح کردن شخصیتهایی که از گذشته و با آیندهنگری در آنها سرمایهگذاری کردهاند و طی یک مدیریت شبکهای سعی در تطمیع آنها داشتهاند، از ابزارهای مقابله و عناد با نظام سیاسی بوده است. بهکارگیری سلبریتیها با هدف تحریک اذهان و افکار مردمی یکی از این مجراها بود که با موجسواری رسانهای تلاش داشتند خوراک بلوا را غنیتر کنند؛ افرادی بیدرد و مرفه که در قامت مزدور قابل استفاده هستند؛ همچون علی کریمی یا فرخنژاد. در واقع دشمن به خوبی توانسته است ذائقه عمومی عدهای جوان و نابلد سیاسی را بشناسد که با خوراندن مفهومی، چون آزادی، مزدورانی همچون اینها را به کار گیرد.
این روند شخصیتسازی و نخبهسازی فرضی احتمالاً در آینده بیشتر تکرار میشود و رویکرد استثمار شبکهای دشمن این رویه را با قوت ادامه میدهد. هر چند مزدوران از نظر مردم ایران منفور و منفورتر میشوند، چراکه علیه مردم و نظام سیاسی پول خارجی میگیرند و عامل بلوا و خونریزی شدهاند. با این حال استراتژی شخصیتسازی، نخبهسازی و قهرمانپروری برای تأثیرگذاری بر مردم ایران پی گرفته میشود. این راهبرد از عناصری قدیمی و منفوری، چون مریم رجوی و علینژاد گرفته تا عناصر ناشناختهای، چون نازنین بنیادی پی گرفته میشود و در نهایت به اسطورهسازی داخلی و حمایت از سلبریتیها وصل میشود. در این راستا دشمن میخواهد از سلبریتیهای داخلی اسطورههای جهانی بسازد که مثلاً با این راهبرد علیه ایران اقدام کند.
سومین راهکار، کشتهسازی است که در رویدادهای اخیر شاهد بودیم چگونه این روند پی گرفته شد. دخترانی که به دروغ به ناگاه کشته میشدند، به دروغ هم جمهوری اسلامی مقصر بود و بعد معلوم میشد که این روندی دروغین از جانب دشمن است. دخترانی کمسن و سال که تماماً قربانی روند شوم برنامهریزی شدهای بودند که هدف جریانسازی رسانهای قرار میگرفتند. در واقع دو کلان پروژه روندسازی برای کشتهها و جریانسازی علیه نظام سیاسی طی این مدت از جانب اتاقفکرهای آیندهنگری دشمن پی گرفته شد که البته بزودی معلوم شد سراسر دروغ بوده است. در واقع دروغپردازی و سناریوپردازی، ابزار مکمل آشوبگرانی بود که در خارج نشسته و منتظر اوجگیری بلوا بودند. ماهیت این ابزارها در جهت روندسازیهای جدید برای مقابله با نظام سیاسی و در قالب بمباران خبری نمود داشته است.
ابزار دیگر جریانهای معاند، استراتژی پسنگری است. به این صورت که مخالفین و سرتیمهای رسانهای معاند تلاش میکنند ابتدا آیندهای را برای شورشیان در داخل ترسیم کنند و آنها را به اموری که خود در قالب جریانسازی و سناریوسازی تدوین میکنند وادار سازند. به عبارتی آیندهای به ظاهر روشن و با کلیدواژه براندازی ترسیم میکنند و سپس عناصر خود را بهکار میگیرند. حتی راهبرد مزدورسازی و شخصیتسازیهای متوالی را نیز در راستای این راهبرد میتوان تحلیل کرد تا جایی که برخی بر این اعتقاد هستند که ابرقدرتهای متجاوز امروز تلاش دارند از مسیر همین مزدورنوازیها بر ملل آزاد و مستقلی همچون ما سلطه یابند. گویا روشی تاریخی نیز هست. زمانی استعمارگران، منورالفکرهای داخلی را به خط میکردند که آنها را دستاویزی برای سلطه میپنداشتند؛ هر چند منورالفکرهای قدیم، اندکی صاحب ذوق و ترقی بودند و مثل مزدوران امروز تنها تهیمغزانی پولپرست نبودند! پیشبرندگان، این روندها را از مسیر پویش محیطی متوالی دنبال میکنند.
واقعیت این است که روزنههای نفوذ جریانات اپوزیسیون بیهدف نیستند و قطعاً با رهنگاشت متقنی دست به آشوبافکنی میزنند و روندهای مؤثر را به خوبی مطالعه و انتخاب میکنند. درک این موضوع زمانی مؤثر است که بدانیم ریشه تمامی آشوبهای اخیر، خارج از کشور و از طرف جریانات برانداز مدیریت شده است. هر چند این رویکردها و رفتارها یک عیب بزرگ دارند و آن اینکه هر چه به جلو میرویم از عمق و معنای رفتارهای آشوبناک کمتر میشود؛ به این معنی که جریانات از خارج کنترل شده هیچ بانی و لیدر مطلوبی در داخل پیدا نمیکنند و تنها اوباشگران و دغلبازان که در پی پول و مزدوری هستند به آنها جلب میشوند. این بیمعنایی نیز به چند دلیل است؛ نخست اینکه ترسیم براندازی و آشوبافکنی بر محوریت الگوهای نظری و فرهنگی، علیه مسائل فرهنگی و حیاتی است که از نظر عموم مهم و جزو آبرو و حیثیت محسوب میشود، همچون رویکردهای فرهنگی و قضیه حجاب؛ از اینرو این نوع رویکردهای اغتشاشی لیدرپسند نیستند چراکه کلیت جامعه با آن همراه نمیشوند؛ بنابراین در اندک زمانی جریان بدون اثرگذاری عمومی نابود میشود.
دوم اینکه کسانی که متولی تبلیغ جریانهای آشوب و اغتشاش هستند، خود مرفهین بیدردی محسوب میشوند که اتفاقاً به فکر کشور نیستند از اینرو مورد اعتماد عمومی قرار نمیگیرند و در نهایت رفتارهای آنها هیجانی و احساسی تلقی میشود. همین امر باعث میشود تنها عدهای نوجوان تازه به بلوغ رسیده از حرفهای آنها خوششان بیاید که در نهایت نیز فراموش میکنند. بدین جهت جریاناتی که از بیرون هدایت میشوند به دلیل بیمعنایی، عدم هویتانگاری و نداشتن رهبر کاریزمای مورد اعتماد، سریعاً سرد میشوند. هر چند اتاقهای فکر اپوزیسیون در آینده نیز از این دست رویدادها را تکرار میکنند که البته بینتیجه است، زیرا مردم به آنها اعتماد نمیکنند.
به نظر میرسد هر چه از عمر آشوبافکنیهای بیهویت و بیمعنا میگذرد، درجه موفقیت آنها کمرنگتر میشود. حتی کشورهای مداخلهگر را به این فکر میاندازد که احتمالاً مسیر خوبی برای نفوذ انتخاب نکردهاند چراکه عموم مردم به چنان عقلانیتی دست یافتهاند که فرق خیزش، انقلاب، آشوب و اغتشاش را به خوبی درک میکنند؛ بنابراین اتاقهای فکر آیندهنگر خارجی باید در کنار سناریونویسی و دروغپردازی، واقعیتهای دنیای معاصر را دریابند، چون لزوماً خیزشهای مردمی تابع پارادایمها و الگوهای نظری جهانی قرار نمیگیرند. قرار نیست تقاضای مردمی که خواهان استقلال و انقلاب اسلامی خود برای همیشه هستند، متأثر از رویکردهای دیکته شده جهانی باشد. با این همه باید به یاد داشت که اتاقهای فکر آیندهنگری مخالفان بیکار نمیمانند و همواره در مسیر سناریوپردازی هستند.
صفیه رضایی؛ کارشناس مسائل سیاسی